پابوس
شرمنده ام که همّت آهو نداشتم | |
شصت و سه سال راه، به این سو نداشتم | |
اقرار می کنم که من، این های و هوی گنگ | |
ها داشتم همیشه، ولی هو نداشتم | |
جسمی معطّر از نفسی، گاه داشتم | |
روحی به هیچ رایحه، خوشبو نداشتم | |
فانوس بخت گمشدگان همیشه ام | |
حتی برای دیدن خود، سو نداشتم | |
وایا به من که با همه ی مهربانی ام | |
در خانواده نیز، دعاگو نداشتم | |
شعرم صراحتی ست دل آزار، راستش | |
راهی به این زمانه ی نه تو نداشتم | |
می شد که بندگی کنم و زندگی کنم | |
اما من اعتقاد به تابو نداشتم | |
آقا! شما که از همه کس با خبر ترید | |
من جز سری نهاده به زانو نداشتم | |
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم | |
دیگر سوال دیگری از او نداشتم |
محمدعلی بهمنی
انتخاب شعر :جواد هاشمی بخش ادبیات تبیان